زندگینامه محمدبن موسی خوازمی از دانشمندان بزرگ رياضي و نجوم

ساخت وبلاگ

 خوارزمي

محمدبن موسي خوارزمي از دانشمندان بزرگ رياضيو نجوم مي باشد شهرت علمي خوارزمي مربوط به كارهايي است كه در رياضيات، مخصوصاً در رشته جبر انجام داده به طوري كه هيچ يك از رياضي

دانان قرون وسطي مانند وي در فكر رياضي تاثيرنداشته اند.

خوارزمي كارهاي ديوفانتوس را در رشته جبر دنبال كرد و به بسط آن پرداخت، خود نيز كتابي  در اين رشته، بنام (جبر و مقابله) نوشت معمولاً در حل معادلات، دو عمل معمول است، خوارزمي اين دو را تنقيح و تدوين كرد و از اين راه به وارد ساختن جبر به مرحله علمي كمك شاياني انجام داد.

خدمت شايان ديگر خوارزمي به جهان علم اين است كه وي حساب هندي و ارقام هندي را در دنياي متمدن انتشار داد و اروپائيان را با استعمال صفر براي نشان دادن مرتبه خالي آشنا ساخت. هنگامي كه در قرن دوازدهم كتاب خوارزمي به زبان لاتين ترجمه شد، اين ارقام، كه به غلط «ارقام عربي» ناميده مي شود از طريق آثار فيبوناتچي به اروپا وارد گرديد. همين ارقام است كه انقلابي در رياضيات به وجود آورد و هر گونه اعمال محاسباتي را مقدور ساخت. باري كتاب جبر و مقابله خوارزمي قرنها در اروپا ماخذ و مرجع دانشمندان و محققين بوده و يوهانس هبسپانيس و گراردوس كرموتسيس

رابرت چستري در قرن دوازدهم هر يك آن را به زبان لاتين ترجمه كردند.

 خوارزمي در ساير رشته هاي علوم و مخصوصاً نجوم هم كارهاي جالب و سودمندي انجام داد. از جمله دو كتاب در اصطرلاب نوشت. اطلسي از نقشه آسمان و زمين تهيه كرد و  نقشه هاي جغرافيايي بطلميوس را اصلاح كرد.

 

 

آثار و تصنيفات خوارزمي

 

اين دانشمندان بزرگ در سال 820 ـ م (زمان خلافت بني عباس در بغداد) در حدود بين سالهاي 200- 195 هجري كتابي بنام جبر و مقابله را نوشت كه در آن به هيچ وجه از حروف و علامات استفاده نشده بود ولي حل معادلات را بدو طريق كه ما امروز جمع جبري ـ عمل متشابه و نقل جمعي از يكطرف به طرف ديگر مي ناميم انجام مي داد. اگر نتوانيم محتواي اين كتاب را هنوز علم جبر جديدبناميم، از آنجا كه اساس اين كتاب بر استفاده از علائم اختصاري بوده است مي توان لااقل پيدايش آنرا يكي از مراحل مهم علم جبر دانست. براي رسيدن به نتيجه قطعي فقط  مي بايست يك قدم برداشت، از  قرار معلوم اين قدم چندان سهل نبوده است زيرا مدت هفت قرن و نيم طول كشيد تا اين كار آخري نيز انجام شد.

بنابراين خوارزمي نخستين كسي است كه علم جبر را پايه گذاري نموده و يكي از مراحل مهم اين علم را پيدا نموده است.

استخراج التاريخ زيج اول و زيج ثاني كه اين دو زيج بسند هند معروف و محل اعتماد اهل فن بوده است.

 ديگر صوره الارض يا رسم افريقّيه مي باشد: عمل الاسطرلاب، مختصر من الحساب و الجبر و المقابله كه در لندن چاپ شده كه مشهورترين تاليفات اسلامي علم جبر همين كتاب جبر و مقابله خوارزمي است كه ظاهراً پس از اطلاع از علم جبر در يونان و ايران و هند جبر عربي را استخراج كرد، همانطور كه زيج خوارزمي جامع افكار و آراي علماي هند و ايران و يونان در آن موضوع مي باشد، و شارحين اسلامي كتاب خوارزمي را مكرر شرح  داده اند.

 

ديگر استخراج تاريخ اليهود و اعيادهم (تاريخ يهود و عيدهاي آنان). بهر حال كتب يوناني (فلسفي و علمي) چون اين علوم بيگانه به عربي ترجمه مي شد و حساب هم جزء آن علوم ترجمه و رايج گشت و مهندسان و هيئت شناسان حساب آموختند. ولي كسي كه فقط متخصص در حساب باشد ميان مسلمانان كم بوده از بزرگترين ماثر تمدن اسلام آنكه حساب هندي و ارقام هندي را در دنياي متمدن انتشار دادند عربها اين ارقام را هندي مي گويند، زيرا از هنديها آموخته اند و فرنگيها آنرا عربي مي نامند چون از عربها گرفته اند.

نخستين كسي كه اين ارقام را از هندي به عربي انتقال داد، ابوجعفرمحمدبن موسي خوارزمي مذكور در فوق مي باشد كه او در جدولها رقم هاي هندسي را بكار برد و اين كار در سال 197 هجري قمري انجام گرفت، و اين جدولها مبنا و ماخذ كارهاي منجمان بود، و از همان كلمه الخوارزم اروپائيان لفظ الگوريزم را ساخته اند.

در زبان هاي اروپائي كه اساس محاسبه بر مبناي اعشاري ده را الگوريتم مي گويند اصل آن همان كلمه الخوارزمي است. پيردوسو مي نويسد: «در همان زماني كه پادشاهان باهوش و پرسخاوت عرب مطالعات علمي را تشويق مي كردند، هفت قرن تمام اروپا محكوم باين بود كه بار جهل و ناداني را حمل كند و يكي از علائم جهل و ناداني اين دوران غم انگيزاينكه لوتر جانشين شارلماني امر داد كه نقشه جهان نماي اجدادش را كه بر روي نقره حك شده بود خرد كنند تا بتواند به سربازان خود جيره و مواجب بدهد. سال يكهزار ميلادي نزديك مي شد سالي كه پيامبران متعدد آن عصر به عنوان خاتمه جهان پيش بيني كرده بودند، پس اصلاح چه فايده دارد؟ و منظور از جمع كردن چيست؟»

 

اين كلمات وحشت انگيز سخناني بود كه روحانيون مسيحي و كشيشها از روي منابر به مردم آموختند.

مغان و ساحران و رمالان و غيبگويان بهترين پيشگوئيها را مي كردند، يك نوع جنون دسته جمعي و عمومي بر مردم جهان كه از نظر شدت غم و اندوه مي لرزيدند مسلط شده بود.

لكن در اين هنگام كه اروپا را خرافات و جهل و ناداني فرا گرفته بود كه در نتيجه آن فقر و مسكنت و بدبختي آنان را بديار نيستي مي كشانيد، طلوع اشعه درخشان علم و معرفت و فرهنگ اسلام و مسلمين به وسيله دانشمندان اسلامي جهانيان را روشن مي كرد، و در علوم و فنون تا چندين قرن استاد اروپا بوده اند.

خلاصه آن كه مسلمين در وضع و شرح علوم از جمله علم جبر حق تقدم داشتند زيرا از ترجمه علوم يوناني دو كتاب كه در علم جبر كه يكي تاليفات: يوفانتوس و ديگري تاليف ابرخس بوده و به عربي ترجمه شده بود بسيار ناچيز بوده است، چنانكه اكنون علماي فن هم پس از بررسي و تحقيق و تدقيق در اين موضوع تشخيص داده اند كه دو كتاب مزبور (در علم جبر) كه از يوناني به عربي ترجمه شده چيز مهمي نبوده و اساس علم جبر را مسلمانان و عربها وضع كرده اند و اروپائيها علم جبر را از

كتبي كه مسلمين نوشته اند استفاده كرده اند.

ديگر از كتب مهم ابوجعفر محمدبن موسي خوارزمي كتاب مفاتيح العلوم است كه كتاب مهم و ارزنده ايست.

از زندگي خوارزمي چندان اطلاع قابل اعتمادي در دست نيست. خوارزمي در حدود سال 780 ميلادي در خوارزم متولد شد و در حدود 848 ميلادي درگذشت.

ابومعشر بلخي

جعفربن محمدبن عمر معروف به ابومعشر از رياضي دانان و منجمان قرن سوم و از شاگردان يعقوب بن اسحاق كندي فيلسوف مشهور عرب، بوده است.

ابتدا فلسفه آموخت و بعد به علم نجوم پرداخت و از سن 47 سالگي به تحصيل رياضيات پرداخته و با اشتياق فراوان به تحصيل و تكميل نجوم اشتغال يافت، كه منجمان معروف به اقوال و آراء وي متمسك مي شدند.

 دوران تحصيلي ابومعشر بلخي

 اين دانشمند بزرگ شرقي از يك خانواده تازه مسلمان در شهر بلخ بدنيا آمد و مثل همه مردمي كه تازه پيرو ديانت نويني مي شوند، در دين خود بسيار تعصب داشت. وي در جرگه طلاب فقه و حديث وارد شده و نزد علماي پارساي مدرسه طاهريه بلخ به عنوان دانشجوي پرهيزكار شهرت يافته بود و در مقدمات عربي و ادبيات و رياضيات پيش رفته و او را در رديف فضلا و متعصبان درجه دو رسانيده بود. يكي از استادان مدرسه به زيارت خانه خدا رفت و در بازگشت از مكه راجع به شهر بغداد و عظمت آن و همچنين درباره  حوزه هاي علميه و علوم گوناگوني كه در آنجا رواج داشت داستانهاي دلفريبي براي دانشجويان طلاب خود حكايت مي كرد. از آن جمله استاد و پارسايي فقيهي خشك و به گفته فلاسفه (قشري صرف) بود راجع به توسعه دامنه علوم باستاني و دانشهاي مختلف قصه ها گفته و تصريح كرد كه مردي زردشتي بنام دهقان فرامرز بهمنش و مردي بنام بيدخت در بغداد هيئت و نجوم تدريس مي كند و هر كدام از آنها بر استرهائي با يراق زرنگار سوار مي شوند و چونكه براي شما مسلمانان مقدس و خداشناس باوركردني نيست اين است كه آن زنديقان و بدكيشان وقتي به دربار خليفه مي روند رجال دربار وزير و خليفه آنان را بالاتر از بسياري از مفتيان و فقيهان جاي مي دهند، و حال آن كه همين شخص «بيدخت» از پيروان بودا و بت پرست است كه شهر عزيز با ميان رابلوث اصنام و معابد خود ملوث نموده، و هنگامي كه وي از باميان براي تحصيل وارد بلخ شد و در حوزه هاي درس همين مدرسه رفت و آمد مي كرد طلاب اجازه نمي دادند از فاصله نيم ذرع به آنان نزديكتر بنشيند، اما درست فكر كنيد بر من چقدر ناگوار آمده هنگامي كه وي را در پيشگاه خلافت بغداد و قصر خليفه از استر آراسته خود پياده مي شود و حال آنكه درباريان مسلمان زير بغلش را گرفته و وي را با تعظيم و احترام بدرون كاخ مي بردند، بيانات و حكايات استاد فقيه كه تازه از سفر حجاز برگشته بود بر طلاب عموماً و بر ابومعشر خصوصاً سخت ناگوار آمد بخصوص آنكه ابومعشر خودش هم با مردم شهرستان باميان سوابق نامطلوبي داشت.

ابومعشر سرآمد منجمان شرق

 ابومعشر با صحبت هاي استاد نامبرده فوق به قصد انتقام از استاد بيدخت بامياني دشنه تيز زهرآگيني تهيه نموده و از بلخ به بغداد حركت كرده و با لباس طلبگي در محضر استاد بيدخت شركت كرد اما پس از پايان درس كه صدها طلبه و دانشجو خواستند برخيزند استاد اشاره كرد برنخيزند و رو به طلبه خراساني تازه وارد (ابومعشر) نموده و گفت:«فرزند عزيزم تو از راهي دور با خيالي كه مبنايش ظلم و زور است بجانب ما شتافتي، اما بدان كارديرا كه همراه خود داري به كنار مي افكني و عوض جنايت و خيانت به فرا گرفتن نجوم و رياضيات كه تاكنون منفور تو بوده است همت مي گماري. و استادي نامور خواهي شد كه شهرتت عالمگير شود. اكنون برخيز و با همدرسهايت آشنائي و مصافحه كن.»

ابومعشر كه بدانصورت حقيقت حال خود را از زبان استاد شنيد مات و مبهوت شده و بعد از آنكه كارد را از جلد بيرون كشيده و دور انداخت و دست استاد را بوسيده و با طلاب مصافحه كرده و سپس به استاد گفت: استاد بزرگوار چگونه بحال و وضع من آگاه شديد؟استاد از جزوه دان خود اوراقي را بيرون كشيده و گفت عادت من بر اين

است كه هر شب فرداي خود و اولياي دولت در وضع كشور را با حساب نجومي استخراج كنم.

از چندي پيش حكايت نزديك شدن خطري را استنباط مي كردم تا ديشب كه بنابر حساب دانستم فردا جواني بصورت دانشجو با كاردي زهرآگين به قصد كشتن من مي آيد. اما چون در طالع آن جوان نگريستم و دريافتم كه از او بدي صادر نخواهد شد و در اين عالم به مقامي بلند خواهد رسيد. وقتي امروز ترا كه تازه وارد و بيگانه بودي در حوزة درس خود ديدم يقين دانستم كه همان شخص هستي كه چشم براهش بودم.

لذا ابومعشر به استاد دل بسته در بغداد ماند و تحصيلاتش را در نجوم و حكمت و رياضيات منحصر ساخته و در همان شهر به تاليف زيجي نو پرداخت.

و بعداً بنابر استدعاي بزرگان خراسان به شهر بلخ بازگشت. و آن زيج را تكميل كرد از كتابهاي او اثبات علم النجوم، كتاب الامصار، كتاب الجمهره، اسرار النجوم، تقويم البلدان و طبايع البلدان مي باشد كه از حيث وقت محاسبات نجومي و صحت احكام بي نظير شناخته شده است.

پادشاهان و امراي وقت نسبت به نظرها و احكام ابومعشر اعتقادي كامل داشتند، ابومعشر قريب چهل كتاب در علم نجوم تاليف كرد.

ستاره شناسان مسلمان پايه معلومات هيئت را مانند علم شيمي براساس تجربه ومشاهده يعني حقايق مسلم استوار ساختند. علماي اسلام به هيئت بسيار علاقه مند بودند. رصدخانه
مي ساختند. زيج تنظيم مي كردند مراقب حركات سيارات بودند، مقياس مي گرفتند. براي تحصيل علم هيئت به هند و ايران مي رفتند كتابهاي پيشينيان را به دقت زير و رو مي كردند، نقائص را برطرف مي ساختند و عقايد مختلف را جرح و تعديل مي كردند.

در قرن سوم پيش از ميلاد يونانيها در اسكندريه (بندر بزرگ مصر در كنار درياي مديترانه) رصدخانه اي ساختند كه در دوره بطلميوس مولف كتاب مجسطي به منتهاي عظمت رسيد، و اين رصدخانه تا نهضت اسلامي يگانه دوران خود بود، ‌آنگاه مسلمانان در دمشق و بغداد و آندلس و مراغه و سمرقند 2 و غيره رصدخانه ساختند.

ابومعشر در اثر حرص قوي و همت فتورناپذير در تمامي شعب حكمت خصوصاً در رياضيات و نجوم و هيئت داراي بصيرتي فوق العاده و استاد كل وقت و سرآمد اهل فن و منجم مخصوص خليفه وقت عباسي بوده و نوادر بسياري در استخراجهاي نجومي وي منقول و احكام عجيبه صادقانه بدو منسوب مي باشد

استخراجهاي عجيب نجومي ابومعشر

 كوه طلا در درياي خون: در وفيّات الاعيان گويد وقتي يكي از مقصران دولتي از بيم جرم خويش و سياست شاه وقت متواري شده و چون از استخراجهاي نجومي ابومعشر آگاهي داشت محض اينكه جاي او را از روي قواعد نجومي پيدا نكرده باشد، بدين روش تدبير نمود كه در توي طشتي خون بسياري ريخته و هاوني از طلا در ميان آن نهاده و خودش بالاي آن هاون قرار گرفت، پس جاسوسان سلطان جديت بسيار بكار بردند ولي نشان از او نيافتند ناچار ابومعشر را احضار نمودند، ابومعشر پس از اعمال قواعد مربوط متحير و ساكت ماند، و در جواب گفت امري بس عجيب مشاهده كرده و آن مقصر فراري را بالاي كوهي  از طلا مي بينم كه در وسط درياي خون بوده و يك شهري از مس بدان دريا احاطه دارد و در تمام عالم مكاني بدين صفت سراغ ندارم. ناچار سلطان امان داده و جارچيان داد زدند كه قصر در امان است و لذا مقصر با دل آسوده نزد سلطان رفته و آن حيله و چاره جوئي را به عرض رسانيد و سلطان از حسن راي و صائب بودن نظر ابومعشر تحسين فراوان نموده.

و همچنين انگشتري گمشده خليفه را كه گفت نزد خداست و همه مسخره اش كردند تا روزي در ميان اوراق قرآن پيدا كردند و مهارت آن حكيم بيش از پيش مورد تحسين واقع گرديد.

ابومعشر در سال 272 هجري قمري در سن صد سالگي در شهر واسطه بدرود حيات گفت.

دانلودمجموعه تصاویرمذهبی...
ما را در سایت دانلودمجموعه تصاویرمذهبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fok00984 بازدید : 126 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 17:30